آویناآوینا، تا این لحظه: 12 سال و 7 ماه و 15 روز سن داره

❀ღآویناღ❀

اولین مروارید

بالاخره اولین مروارید آوینا جون دراومد. بیستم ماه بود که زمان بازی با وروجک متوجه یه نقطه سفید روی لثه اش شدم. به زور خنده و بازی، خانم دهانش رو باز کرد و منم سریع به بازرسی لثش پرداختم. آره یه مروارید سفید و نازنازی داره خودشو نشون میده. سریع به باباییش زنگ زدم و با هیجان موضوع رو گفتم. الان که دارم این مطلبو مینویسم نیش دندونش دراومده منتها هر کار کردم نتونستم عکس بگیرم. دخترم بی اشتها شده و غذاشو خوب نمیخوره یکسره دستش داخل دهانشه و به لثه هاش میکشه.الهی مامانی فداتتتتتتتتتتتتت   ...
26 مرداد 1391

11 ماهگی آوینا

آوینا جونم داره دندون در میاره و خیلی کلافه ست. این روزها باباییش که از سر کار برمیگرده خانمی رو میبره بیرون، کفش پاش میکنه و میذاره رو زمین خودش راه بره، اونم مثل کسی که آزاد شده نمیدونه کدوم طرفی بدود بابایی بنده خدا هم که روزه ست یه یک ساعتی دنبال این دختره میدود. وقتی پای این دختر به رو زمین میرسه به سمتی میره که ما نباشیم یا میخواد لاستیک ماشینها رو بخوره یا چیزهایی که رو زمین اوفتاده رو برداره و بخوره. اصلا هم حواسش نیست جلوش چاله س یا دره یا پله س یا دیواره. خلاصه وقتی بابایی و دخمل از گردش برمیگردن بابایی هلاک شده و دیگه نای راه رفتن نداره. وقتی به آوینا میگیم بریم "دردر" سریع میره پشت در خونه و میگه "دردر" وقتی به آوینا میگی...
26 مرداد 1391

سفر به شمال همراه عزیز و بابابزرگ

آخر هفته قبل همراه مامان و بابا و برادرم رفتیم شمال. هوا یه خورده ابری بود ولی مطبوع مطبوع. آوینا حسابی شیطونی کرد و عزیز و بابابزرگشو خسته کرد. همراه بابابزرگش کلی آبتنی و پیاده روی کرد. سفر با مامان و بابام خیلی خوب بود چون تمام مدت اونها مواظب آوینا بودند و من و باباش نفسی تازه کردیم.    اینجا ساحل رامسره آوینا در حال آبتنی با بابابزرگ مهربون اینجا هم تلکابین رامسره. اون بالاها یعنی بام رامسر اینجا هم کتالم، بالای کوه وسط باغ پرتقال است آوینا با یک سیب درگیره میخواد درسته دهنش کنه دخترم سه ماه پیش در همین جا یه عکس مشابه داره اون موقع تازه چه...
12 مرداد 1391

اولین رمضان آوینا

سحر یواشکی بیدار میشیم و لامپها رو روشن نمیکنیم که مبادا آوینا بیدار شه. بنده خدا باباییش نمیفهمه چی میخوره. دوستان خوبم در این ماه مبارک ما رو از دعای خیرتون محروم نکنید     سحر هنگامه راز و نياز است  سحر ميخانه دلدار باز است سحر جود و كرم بسيار دارد سحر بوي خوش دلدار دارد سحر مهماني خاص الهي است   سحر وقت گذار از روسياهي است سحر آمد دلم فرياد دارد كريمي كو كه ما را ياد آرد كريمي كو كه دست ما بگيرد گدا را با همه جرمش پذيرد كريمي كو كه گردد ميزبانم   كه من مرغ شب بي آشيانم كريمي غير تو يا رب نباشد به جز نام توأم بر لب نباشد بزرگي كن كرم بنما به حالم   ببين ...
12 مرداد 1391
1